مسیر نیمساعتی است. سوار که میشوم راننده ضبطش را روشن میکند. از آن آهنگهایی که من را دچار تشتت اعصاب میکند.
معمولاً اینجور مواقع از راننده خواهش میکنم کم کند که اغلب خودشان خاموش میکنند. اینیکی اما توجهم را جلب میکند. رپی است با لهجه اصفهانی! خواننده یک داستان مدرن را در فضای سنتی و بازارچههای اصفهان روایت میکند، خیلی بامزه! متن ترانه خیلی پارادوکسیکال است. حفظش نشدم اما یک مقدارش این مفهوم را داشت: «پسره با لهجه اصفهانی به پیرمرده در بازار اصفهان میگوید: دوستدختر من را ندیدی؟ پیرمرده هم جواب میدهد برو بگرد دنبالش، خدا کریم است انشاءالله که پیداش میکنی!!» زیر چادر میروم و ریزریز میخندم. تاکسی جلوی یک آقای ریشو نگه میدارد. راننده صدای ضبط را کم میکند. یکنگاهی به راننده میکنم، یعنی واقعاً که! این سوال برایم مطرح میشود که ریش بهتر است یا چادر؟! از این حرکت راننده نتیجه میگیرم ارزش بازدارندگی ریشآقاهه از چادرِمنِضعیفه بیشتر است. یک موتوری میپیچد جلوی ماشین. راننده داد میزند: آخه آدم با زن و بچه از این کارا میکنه؟! جلوتر باز موتوریه ویراژ میدهد. از آنجا که خداوند اغلب دروتخته را جور میکند، زنش هم ترک موتور با دست به ماشینها علامت میدهد که راه را بر ویراژ آقا باز کنند، یکجور تقسیمکار. صحنه عجیبی از تشریک مساعی یک زوج جوان. اینبار کرتکرت میخندم. جلوتر وسط ترافیک یک ماشین بیبنزین شده. راننده که پیشتر با عکسالعملی که در برابر موتوری داشت، ماهیت داشمشتیای خود را نمایان کرده بود، عذرخواهی کرد و رفت بنزین بدهد. سوار که شد مجدداً از هردونفرمان عذرخواهی کرد. آقا ریشوعه گفت خوب کاری کردی آقا. یعنی امربهمعروف کرد. آهنگه حالا بهزحمت شنیده میشود. پسره در راه به بابای دختره رسیده و دارند با لهجه اصفهانی با هم صحبت میکنند، خیلی بامزه! اینبار به هرتهرت رسیدهام.
دونت فالو مریم، از بچههای گودر، آهنگه را رساند و پیغام داد خندیدید، مارم دعا کنید:))))))))))